گاهی گریون... گاهی خندون

زین دو هزاران من ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

گاهی گریون... گاهی خندون

زین دو هزاران من ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

۷تا...

۱ـ شاد و خوشحال اومدم میگم حالا شاید فوقش یه نظر داشته باشم دیگه... عجیبن غریبا... ۱۳ تا نظر... برق شادی میدرخشد در چشمان...

اومدم میبینم بانوان محترم بلادونا خانوم بزرگ و طراوت بانو اینجا رو کردند چت رومشون... کی میای خوابگاه عزیزم... بیا به بچت بگم خاله... بیا لوپ بچت رو بگیرم... مامان اینا خوبند؟ به به اینجا چه جای خوبیه واسه چت کردن...

دستشونم درد نکنه... بالاخره شادی لحظه ای هم واسه من خوبه...


۲ـ تا حالا فکر میکردم فقط ما رو آبجیمون غیرت داریم نگو اون برای ما غیرتی تره... والا دختر با کمالاتی بود اما آبجیم داشت بال بال میزد کنارم... آخه دختر به این با کمالاتی که از تو پیاده رو به من سلام کنه کم پیدا میشه... منم بی ظرفیت...


۳ـ آی حال می کردم وقتی پلیس این ماشین ها رو که وقتی ترافک بود از تو خاکی ویژژژ میرفتند میگرفت و جریمه میکرد... جونور ها انگار زن حامله تو ماشین داشتند و ما هم کشک بودیم پشت ترافیک...


۴ـ دیروز و امروز هر کس ماه رو میدید می گفت این ماه چهار پنج روزست... ای داد بیداد که گولمون زدند و زیادی روزه گرفتیم.


۵ـ کجای دلم بزارم اینو که وقتی تو فکری هم میرم میفهمه... میگه من از زیر و روی بچم خبر دارم...


۶ـ روزی چند بار روی در و دیوار نام مبارک رو میدیم کم بود ٬ اینو کجای دلم بزارم که اومده میگه اسم دخترت رو بزار فلان...


۷ـ در کل انگار هر چه ما را حاصل است از فضل پدر حاصل  است... خودم کشک... (ضرب المثل تکذیب مینماییم...)


در کل خودم میدونم چرت و پرت نوشتم اما واسه تنوع لازمه... شما ببخشید... و البته بخندید... سوال زیادی هم نپرسید.

الخلاص...


نظرات 23 + ارسال نظر
belladona جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 http://nabeghehaye89.blogsky.com/

اوه مای گاد! هلو! نه hello منظورم بود!چه عجب تو نصفه شبی آپ کردی؟ اومدم گفتم این فرحان نیست که، بذا ببینم طراوت جوابمو داده یا نه که دیدم بععععله! شادوماد تشریف آوردهها می دونستم خییییلی ذوق می کنی این کامنتای ما رو می بینی! الانم اشک شوق تو چشاته می دونمشادی لحظه ای؟ دست گلم درد نکنه بیا و شادی درس کن اونوخ بهش می گن لحظه ایخوب حالا بیا بتعریف، کجا بودی چی دیدی؟ اسم دخترت چیه؟ باباتون چیکاره هستن؟ مامان خوبن؟خوب خدا رو شکر

هلو... هلو... کیلویی 2500... هولو...

من اصولا شب کارم...
شا دوماد بچته...
اصلا کلا نظراتت رو میبینم شاد میشم... خیلی شنگولی... واگیرت من رو هم میگیره...
یه جای خوب بودم... با اسم پیشنهادی عمه بلادوناشون فعلا سه تا اسم دارند دخترمون...
بابامون بی کار علاف میگردند... مامانم هم خوبند... خودم هم فعلا توسط شما اسکول شدم...

belladona جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 http://nabeghehaye89.blogsky.com/

اختیار دارین اسکول کجا بود ما روحمون شاد میشه میایم وبلاگ شوما!(بگیر خربزه ها رو تا نیفتادن)

بله... خربزه ها زیر بغلم هستند...

belladona جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:52

دیدی بعضی از این وبلاگا 200-300 تا کامنت دارن؟همینطوری دوستای خیلی خوب و بامرامشون کامنت دونی رو با چت دونی اشتباه میگیرن و خلاصه این میشه که می بینیبسی مسرور شدم دیدم پستتو.
خوب دیگه تا پرتم نکردی بیرون خودم برم یعنی دارم بهت رحم می کنم خودم میرم
نصفه شبت بخیر

آره... وبلاگ من هم داره همین جوری میشه... اما من که راضی تو هم که راضی خدا هم که راضی... گور بابای هر چی ناراضی

بودی حالا... کجا؟ هنوز جا داره ها...

belladona جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 http://nabeghehaye89.blogsky.com/

نرم پس؟ منم که پااایه! خوب می گفتی دیگه چه خبر؟دانشگاه از کی شروع میشه؟ چایی هستش زحمت نکش توروخدا!ای بابا باشه پس بی زحمت یه آب هویجم بیار برام مرسی.

دم شما گرم... آب هویج بستنی خوبه؟
برو بخواب دیگه ننه... انگار مثل خودم بی کاری ها... اینترنت مفت هم داری...
بهم میگی رشته ت چیه؟

امیر پلنگ جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:44

درررردررررررن
دررررررررررن

و بدین سااااان... فخر زمانه... سرور و سالار جهان
هم این مکان هم آن مکان
بزرگ والا... مرد مردان... بزرگ انسان ساز تاریخ!! امییییییییییییییییر پلنگ وارد میشود...

:.
همین... در مورد پستت هیچ نظری ندارم. تازه از راه رسیدم. خسته ام. دوتا چایی بده ب آقا بچه!!!

درود بر فخر زمانه و سرور و سالار و بزرگ والا و اینا و اینا و اینا و...

یعنی چی هیچ نظری ندارم... ۲ و ۵ و ۶ و۷ رو خیلی ها نمیفهمند... تو که میفهمی هم دردی کن...

طراوت جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:26 http://nabeghehaye89.blogsky.com

اوووووووووووووووووه چه خبره اینجا! من کجا بودم پس؟ (آها راستی یادم رفته بود؛ من که خواب بودم)
شما کجا بودیییییییییییین؟ اینجا کجاااااااس؟ من کی ام؟ تو کی هستی؟ بلادونا چی چیه؟ امیر پلنگ کیه دیگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
اوه اوه غذام رو گازه! برم تا نسوخته! اینجا که کسی جواب ادمو نمیده

بلادونا خاله بچه هاته... تو هم که قرار شد خاله من بشی... امیرپلنگ هم که خودش رو کامل معرفی کرد... یکی از شاهان حال حاضر جهانه...
راستی اینجا هم توی ناودونه...

طراوت جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:35 http://nabeghehaye89.blogsky.com


یه ساعت یه کامنت نوشتم همش پرییییییییییییییییییییییید

این داستان رمانتیک دیگه تکراری شده... همه مون این تجربه ی تلخ رو داشتیم...

طراوت جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 http://nabeghehaye89.blogsky.com

میگم تو خجالت نمیکشی بلادونا؟؟! نه تو خجالت نمیکشی؟؟؟؟!!!( هویجوری پرسیدم؛ خواستم ببینم تا حالا شده خجالت بکشی یا نه)

میگم فلسفه ی این ۷ تا چیه فرحان خااااااان؟

نگفنی اسمایی که مامان برای نی نیت انتخاب کرده چیه؟؟
ازون شماره ۷ که هیــــــــــــــــچ نفهمیدم! منظور؟!

شماره ۲روهم باز کنید لطفا خاله جان!

دیگر عرضی نیست جز ملال دوری بلادونا جونی

فلسفه میخوای چیکار خاله خانوم... کیلویی چند هست این فلسفه... بخرم برات؟
اسم ها که ترکونده بودند...
شماره ۷: میگویند از فضل پدر تو را چه حاصل... میگویم خیلی غلط کردید... همان یه کوچولویی هم که فضل داریم از فضل پدر ما را حاصل است اگر نه خودمان تنهایی که در این مملکت کشک هم به حساب نمی آییم... اگر چه با فضل پدر هم باز کشک به حساب نمی آییم.

در مورد شماره دو عرض کنم خدمت خاله جان: دیدم دختره پایه ست و منم ماشین زیر پامه و البته آبجی خانومم هم محیط رو باز گذاشته و آزادی بیان داده بهم یه متلکی انداختم به دختره... کارم تا تو دهنی خوردن تربیت کننده هم رسید

بلادونا خانومتون هم میگم خدمت برسند...

belladona جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 http://nabeghehaye89.blogsky.com/

سلام فرحان! طراوت خوبی گلم؟ چرا خجالت بکشم آخه؟ بیا بوگو استرس گرفتم
فرحان رشته منو می خوای بدونی؟ نمیگم اینقده حال میده نگم تو که نمی دونی من چه رشته توپی درس می خونم خیلی توپه خیلی

راحت باش بلادونا... سلام هم نمیکردی اشکال نداشت ها...
منم خوبم... به لطف شما...

رشته ی توپ بازی میخونی...

الی جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:03 http://haghayeghh.blogfa.com

خیلی باحال بود!دم طراوت گرم!
شماره ی ۴خیلی باحال بود

دم طراوت گرم؟ من برم دیگه... طراوت که هست ماشالا به جونش...
با حال بود؟ همه مون رو گول زدند...

الی جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:04 http://haghayeghh.blogfa.com

بفرمایید شام؟تو کدوم برنامه؟!«ن ندیدم!اخه اصلا تلویزیون ایرانو نیگا نمیکنم!
ممنون..همینجوری غیرفعال میکنم!

بفرمایید شام رو تقلید کرده بودند در حد خدا...

طراوت جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:36 http://nabeghehaye89.blogsky.com

گفتم که عزیزم بلادونا جان؛ هویجوری گفتم که یه چی گفته باشم

ممنونم از الی جان به خاطر تشویق های بینظیرش. اگه همین تشویق های شما دوستان عزیز نبود؛ بنده به این درجه از عــــــلم نمیرسیدم ولا!
ممنونم از همتون. از همینجا سلام میرسونم به خونواده ی خوبم در ایران و روی ماه همتونو میبوسم. درسته من ایتقدر پیشرفت کردم اما این از تشویق ها و راهنمایی های شما بوده و بس و..........پفــــــــــــــ چقدر حرف زدم

میگم طراوت خاله تو بیا اینجا رو اداره کن تا من برم کشکم رو بسابم دیگه...
ماشالا هزار ماشالا هوادار هم که زیاد داری...

نیلوفر جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:09 http://www.me-life.blogsky.com

درود بر تو
خوبی؟
چی بگم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مادرا می فهمن همه چیزو لازم نیست چیزی بگه کسی.ولی لین بعضی وقتا بده!!
اسم دخترت رو بزاری چی؟
مثال توی ترافیکتم باحال بود(زن حامله:))
خدانگهدارت عزیزم

سلام بر نیلوفر خانوم خودمون...
من خوبم ولی تو چی؟
نیستی ها...
نمیگم که...
اعصابم رو خورد کرده بودند توی جاده...
خیلی خفن ناک نوشتی خدانگه دار ها... مگه کجای میخوای بری بانو...

طراوت جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:00 http://nabeghehaye89.blogsky.com

فرحان چقدر حسود بودی لو ندادیا!‏ ایییییش.
حالا بذار ماهم پیشرفت کنیم چی میشه مگه؟
راستی خواهرت حق داشتهداداش من مگه حق داره ازین کارا بکنه!‏ تا یه ساعت نصیحتش میکنم، نچ نچ نچ

فضل پدر روهم خوب توصیف کردی. افرین.
چرا اسم دخترتو که مامانت انتخاب کرده نمیگی خب؟ نکنه نیومده روشون غیرت داری؟ ها ها ها ها، هر هر هر هر

حسود نیستم که... من همه امکانات وبلاگم رو در راستای پیشرفت تو تقدیم میکنم... راحت باش تو رو خدا...

همین شما خواهر ها هستید که سن ازدواج داداش هاتون رو میبرید بالا و البته به آمار تلاق ازافه میکنید دیگه...

اون اسم خیلی قضیه داره... بگم هم که شما قضایاش رو نمیفهمید ... فقط یه نفر می فهمه...
تو بیا بگو رشته بلادونا چیه؟ قول میدم بهش نگم تو گفتی اما قول میدم که خودش میفهمه... بیا بهم بگو...

دیونه جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:25 http://mymina.blogsky.com

سلام با نظر هشتمت کاملا موافقم ولی چرا شماره نذاشتی؟
بهم سر بزن

آخه چه جوری شماره میذاشتم وقتی دختره یوی چمن های کنار پیاده رو بود و من پشت ماشین در حال رانندگی و خواهرم هم بغل دستم... یه ذره زیادی نگاهش کردم خواهرم داشت فوران میکرد...

خوشحال کردید بنده رو با قدومتون... میام ایشالا...

حاج علی جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 17:27 http://s-minimal.blogsky.com

فرحان!!!شما کلا به کشک علاقه زیادی داری!!!نه؟؟؟

یه چت روم بزنی گوشه وبلاگت،همه چیز حل میشه ها!!!لازم نیست که هی رفرش کنید!!!
یا مثلا توی یاهو کنفرانس بزارید اگه اینقدر مشتاق حرف زدنید!!!

درد هات هم ،همه درد مشترک بودند!!!آورین

به کشک علاقه ندارم... کشک نماد چیز بی ارزشه... مثل پشم و کلمات دیگر... اما چون کشک مثل بقیه ی کلمات جایگزین بار منفی نداره و غلط انداز نیست و منم سعی میکنم اینجا با ادب باشم از این کلمه استفاده میکنم.

خیلی مخلصیم حاجی جان

نیلوفر جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:01 http://www.me-life.blogsky.com

هیجا نمی رم هستم در خدمت شما

ترسناک خدا حافظی کردی...

علیرضا جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 20:29 http://4malite.blogsky.com/

4 خیلی باحال بود

دو روز زیادی گرسنگی خوردیم...
حالا خوبه ضایع شدند... سال دیگه با عرب ها عید میگیرم...

ی دخترسیگاری شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:09 http://tatal.blogsky.com

ما با داف های داداشمون میرفتیم سیزده بدر!چه خواهرایی پیدا میشن!به وبلاگ خودت خوش اومدی راستی

شما سیستمت کلا فرق داره...

belladona شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:41

سلام فرحان جان! خوبی؟

سلام از بنده... خوبم... چه طور مگه؟ فکر کردی مرده شدم؟

شما خودت خوبی؟

حاج علی شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:55 http://s-minimal.blogsky.com

آره...خوبه...البته مو هم جای گزین مودبانه همونیه که گفتی!!!

هر جور راحتی!!!اصلا به من چه!!

میگم این سیستم چیه که میشه باهاش با داف های داداش بیرون رفت؟؟؟سیستم مدریت محتوا جدیده؟؟؟مثل جوملا و وردپرس؟؟؟
بگو منم استفاده کنم!!!

اختیار دارید حاجی جان... خوشحال میکنید ما را...

والا من هم از این سیستم بی بهره هستم... گویا در بالا شهر بزرگ شهر ها اجرایی شده است...

من که با همین سیستم بی دافی خودم راحتم...

طراوت شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:53 http://nabeghehaye89.blogsky.com

حاج علی چقدر تیکه؛ نه ببخشید درسته میندازی شما به همه!
البته راحت باشید؛ وبلاگ ما که نی

چیکارش داری حاجی جان ما رو...
البته شما هم که سروری طراوت بانو... یادم رفته بود که قبلا سند شش دانگ اینجا رو زدم به نام شما خاله خانوم...

طراوت یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:40 http://nabeghehaye89.blogsky.com

حال کردی ها خاله خانوم جان...
بخند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد