گاهی گریون... گاهی خندون

زین دو هزاران من ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

گاهی گریون... گاهی خندون

زین دو هزاران من ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

تفکرات دیشب...

دیشب یه مجموعه تفکراتی داشتم به شرح زیر:

هر آدمی یه مجموعه نیاز هایی داره... و یه مجموعه رفتار و توانایی هایی...

گاهی رفتارها و توانایی های یه نفر هم سو میشه با نیاز های یه نفر دیگه... و اگر در بازه زمانی و مکانی مناسب این دو شخص کنار هم قرار بگیرند یک ارتباط اجتماعی بینشون به وجود میاد که در اصل همون تکمیل کردن همدیگه هست...


تا اینجاش که چیز جدیدی نبود اما مسئله اینجاست که:

خود اون دو فرد که تو این رابطه هستند معمولا تصورات و تفکرات اشتباهی دارند که گاهی فقط از زاویه دید بیرونی این ارتباط قابل تشخیصه...

مثلا: چون در اون بازه زمانی غرق هستند گذر زمان رابطه و ارزش رابطه و جایگاه خودشون و طرف مقابل رو درک نمیکنند و وقتی رابطه ضعیف یا تمام شد تازه میفهمند که زمان چه زود گذشته و یا طرف مقابل چه ارزش های شناخته نشده ای داشته و یا ...


معمولا وقتی توی یه رابطه اجتماعی غرق هستیم به اشتباه فکر میکنیم خود دو شخص به تنهایی مورد توجه طرف مقابل هستند و یه جور توهم دوست داشته شدن یا مهم بودن به ذهنمون میرسه در صورتی که در بیشتر مواقع اصلا خود دو طرف مهم نیستند و فقط نیاز های یک فرد با توانایی ها و داشته های فرد دیگه هم جهت شدند... و نه هیچ چیز دیگه...

معمولا وقتی این هم سویی اتفاق میفته به اشتباه احساسات میاند وسط و مثلا از جمله های مثل تو برام مهم هستی و یا ابراز علاقه استفاده میشه...

در صورتی که فقط و فقط یک هم سویی ساده بین نیاز ها و داشته های دو یا چند نفر در یک زمان و مکان مشخص و مناسب اتفاق افتاده و هیچ خبری از عشق و علاقه و ... نیست.


تلاش کردم درست و واضح توضیح بدم که منظورم رو بگیرید اما احتمالا گیجتون کردم... 


نظرات 8 + ارسال نظر
طراوت دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 23:02 http://nabeghehaye89.blogsky.com

اوووووووووووووول


اره؛ به قول خودت: گرفتم چی میگی! میفهممت!
خب حالا بگو ما چه کنیم الان؟! خب که چی؟ نه میخوام بدونم الان منظورت چی بود؟هدفی داشتی در لفافه؟!
اینارو خودت تنهایی فک کردی یا با خودت دونفری فک کردی و فهمیدی؟
(خب راستش نفهمیدم چی شد!دروغ چرا)

واقعا دم خودت گرم خاله طراوت... از عصر تا حالا منتظر یه نظر بودم هیچی به هیچی...
واقعا منور کردی وبلاگ رو...

اگه دلت خواست و حوصلت شد یه بار دیگه بخونش شاید فرجی حاصل شد...
خوش باشی

belladona سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:13

می فهمم چی میگی(همون به قول خودت)! روابطی که اینجوری شکل میگیرن رو اصلا دوست ندارم اصلا. مگه چی بشه - صدی نود ونه - که یه رفاقت آدمیزادی توش در بیاد. واسه من که اینجوریه.
طروات بیا واست توضیح بدم منظور بچه رو

همچین....

مسافر سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 15:10 http://doncorleone.blogsky.com

تو کاملا درست توضیح دادی
بعضی ها
همبازی بودن و همراه باودن تو یک مسیر رو با چیزای دیگه اشتباه میگیرن و همین اشتباه باعث آزار خود و دیگران میشه

دقیقا...
ایول به شما...

نیلوفر سه‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 20:07 http://www.me-life.blogsky.com

درود
خوشم میاد خودت می فهمی که ادم رو بد گیج می کنی
من که هیچ وقت اینوری فکر نمی کنم یعتی فرق دوست داشتن یا دوست داشته شدن با همسو شدن نیازها زمین تا اسمونه!!!!

هزاران درود...
فرق اون دوتا که زمین تا آسمون هس ت اما مسئله اینه که خیلی وقت ها این ها رو با هم قاتی میکنیم...
تازه عرض کردم خدمتت که من مفهوم دقیق این کلمات مشکل دارم فراوان...
ممنونم از نظرت نیلوفر جان...

حاج علی چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:11 http://s-minimal.blogsky.com

دید فوق العاده جالبی داری!!!!داشتی در مورد تفاوت عشق و عادت می گفتی ولی فکر کنم کلمه عادت رو یادت رفت!!!

دقیقا همینه که گفتی!بعضی ها در طول یه رابطه اجتماعی به هم عادت می کنند و بعد از مدتی این عادت رو به معنی اشق تلقی می کنند که این یعنی فاجعه...چون عشقی در کار نیست و عادت فقط در لباس عشق ظاهر شده که اگه روزی این لباس رو در بیاره و عریان بشه،همه چیز تمومه ولی دیگه دیر شده!!!

کلا با دیدت در مورد مسائل حال می کنم!!!!

همچین...
این که شما می فرمایید که دقیقا و کاملا درسته...

کلا خودت رو عشق است حاجی جان...

حاج علی چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:14 http://s-minimal.blogsky.com

اشق*عشق

قبولت دارم... سخت نگیر...

تلاله چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:06

سلام فرحان عزیز
اون ته ته ها فهمیدیم چی میگی....بابا اینایی که میگی ایجاب میکنه تو این سن...خب احساسات آدما اونی نیست که فک میکنن. دل راه درست رو میره اما چون ما همیشه تنهاییم همدم وهم صحبتی نداریم...وچون اصولا دنبال یکی هستیم که یه گوش شنوا داشته باشه به قول تو هم سو میشیم باهاش.خودمون هم میدونیم عادته اما میخوایم باور کنیم که دوست داشتنه واسمش رو میذاریم عشق...ای ای ای دنیا...یه روز به این نتیجه میرسی که فقط خودت خودت رو درک میکنی..مثل الان من.....
مرسی لینکم کردی.کلی ذوق کردم
موفق باشی عزیزم

سلام از بنده تلاله خانوم...
خوش آمدید... عرض ادب ارادت قدیمی و جدید...

ممنونم از نظرت...

لینکت کردم چون وظیفه بود... ذوق زیادی هم نداره ها...
خوش باشید...

کیانی سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 http://rod.blogfa.com

سلام جوونا همه نظرات رو خوندم-من پیر مردو راه میدین تو بحث های ایده ائولوژیستیتون؟

سلام...
بفرمایید... مشرف فرمودید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد