گاهی گریون... گاهی خندون

زین دو هزاران من ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

گاهی گریون... گاهی خندون

زین دو هزاران من ما ای عجبا من چه منم گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

نمیدونم چرا انقدر بی مزه شده برام...

نمیدونم چرا با اونی که یه زمانی جلوش زار میزدم و حال میکردم قهر کردم...

نمیدونم چرا نمیتونم نفس بکشم...

نمیدونم چرا زیر پتو خفه نمیشم و فقط جون میکنم...

نمیدونم چرا منی که تو وبلاگ قبلی خندوندن خواننده هام مهمترین رسالتم بود الان اینجا هستم بدون خواننده ای که برام گریه کنه...

نمیدونم چرا اونی که از دور منو دید میزد الان دیگه نیستش و وقتی میبینمش فرار میکنه از نگاهم...


میگفت همه همینجوریند... سال اول شاد و شنگول اما سال دوم و سوم گوشه ی پارک روی یه صندلی سیگار میکشید... سال چهارم هم...


گفت اگه فکر میکنی نمیتونی خودت رو کنترل کنی برات دارو بنویسم... خندیدم و گفتم نه... خودکشی باشه برای بعد از عید و تنهایی...


نظرات 1 + ارسال نظر
مرد بارانی سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 http://rain-man.blogsky.com

سلام...
نگران نباش رفیق
باهات گریه میکنم
پس تو هم یک کوچ داشتی ...

سلام رفیق
خوش اومدی... صفای قدمت اما چرا انقدر دیر؟
یه کوچ داشتم اما دیگه نتونستم چادر وبلاگم رو درست بنا کنم... حسش نیست
خوشحالم کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد